معنیِ نازُک. محبوب نازکننده.



نمیدونم این حس مردن چرا دست از سرم برنمی‌داره. حس می‌کنم در روزگاری نه چندان دور خواهم مرد. فکر کردن بهش آزارم میده ولی ناراحت نمیشم، میتونم بخندم. خود اون مردن درد نداره، یعنی خب اگه مردن بی دردی باشه درد نداره ولی درد کشیدن بقیه از این مرگ غم انگیزه. انسان فراموشکاره ولی. امیدوارم زود فراموشم کنن. مثلا مامانم یادش بره دختری مثل من داشته:)) مضحکه ولی کاش میشد.

حالا ایشالا که نمیرم و از این نمردن استفاده کنم.

+ در عدم نالیدن.


امروز فهمیدم که با حمید مصدق تو یه ماه به دنیا اومدیم. یعنی اگه یه زور می‌زدم و پنج روز زودتر به دنیا میومدم تو یه روز به دنیا اومده بودیم. حالا چه اهمیتی داره مگه؟ فی‌الواقع من تازه عاشقش شدم‌. همین!

 
 
 
 
در میان من و تو فاصله هاست
گاه می اندیشم
می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری
تو توانایی بخشش داری
دستهای تو توانایی آن را دارد
که مرا زندگانی بخشد
چشمهای تو به من می بخشد شور عشق و مستی
و تو چون مصرع شعری زیبا
سطر برجسته ای از زندگی من هستی
دفتر عمر مرا با وجود تو
شکوهی دیگر
رونقی دیگر هست
می توانی تو به من زندگانی بخشی
یا بگیری از من آنچه را می بخشی
من به بی سامانی ، باد را می مانم
من به سرگردانی ، ابر را می مانم
من به آراستگی خندیدم
منِ ژولیده به آراستگی خندیدم
سنگ طفلی اما
خواب نوشین کبوتر ها را در لانه می آشفت
قصه ی بی سر و سامانی من
باد با برگ درختان می گفت
باد با من می گفت :
" چه تهی دستی مرد ! "
ابر باور می کرد
من در آئینه رُخ خود دیدم
و به تو حق دادم
آه . می بینم ، می بینم
تو به اندازه ی تنهایی من خوشبختی
من به اندازه زیبایی تو غمگینم
چه امید عبثی
من چه دارم که تو را در خور ؟!
هیچ !
من چه دارم که سزاوار تو ؟!
هیچ !
تو همه هستی من
هستی من
تو همه زندگی من هستی
تو چه داری ؟! همه چیز
تو چه کم داری ؟! .هیچ !
بی تو در می یابم
چون چناران کهن
از درون تلخی واریزم را
کاهش جان من ، این شعر من است
آرزو می کردم که تو خواننده ی شعرم باشی
راستی شعر مرا می خوانی ؟!
باورم نیست که خواننده ی شعرم باشی
نه دریغا ، هرگز
کاشکی شعر مرا می خواندی !!!
 
حمید مصدق

یادم نمیاد بار قبلی که پیش کسی گریه کرده بودم کِی بود! بغضم از من دستور نمی‌گرفت! شده بود فرمانروای خودش که کم کم داشت چشم ها و اشک ها و نگاه ها و حرکات منو هم به اختیار خودش در میآورد! گستاخ! جلوشو گرفتم. یعنی سعی کردم که بگیرم. باختم! به بغضم باختم. دو تا دستامو گذاشتم روی صورتم و حسابی باختم. "همه" حرفامو نگفتم. طاقت باخت به "همه" رو نداشتم. خرد خرد ببازم راحت تره. گفتم می‌ترسم. گفتم! گفتم! گفتم! 

آروم شدم.


دل تنگم و از دل‌تنگی اشک میریزم. وسط کتابخونه. چندین و چند شبه که خواب آشفته می‌بینم‌. نمیتونم. پر از غلطم و نیاز به تنهایی دادم.

کاش به مادرم نگفته بودم. کاش.

دلم میخواد ببینمت و بهت بگم مسئول اشتباهِ من تویی.

می‌ترسم اسیب برسونم به عین. میدونم چقدر دوستم داره‌. من نمیتونم اندازه ای که اون منو دوست داره دوستش داشته باشم. نمیتونم.


فردا تولدمه و این نمیخوام ترین تولد منه.

 انتظار تبریکی رو دارم که حکم مرگ رو داره برام. انتظار انتظار

میگم انتظار شبیه این گیفه‌ست. که پنجره بازه و پرده و درختا ت میخورن. باده. ترسناکه.

مچاله میشی تو خودت و پالتوت رو جمع میکنی تو بغلت. سرخیابون و ته خیابون رو نگاه میکنی. نورِ تیر چراغ برق میره رو مخت و خلوتی خیابون میترسوندت. کسی نیست. نخواهد بود.

انتظار انتظار انتظار

 

تلخ‌ه. روزهایی که میگذرن تلخ‌ن. و من تو این تلخی تنها نیستم.

دارم روزها رو برای عین هم تلخ می‌کنم.

و این منم. دخترِ غیرکولی که روزها رو برای آدم ها تلخ می‌کنه و اون‌ها رو تنها.

 

+ اشک‌م. کاش‌ها. "کسی نمیتونه تو رو اندازه من دوست داشته باشه" ها. 


در من شادی ای هست. شادی جستجوی هشتگ های لباسِ عروس. شادیِ جدی شدن. جدی بودن. در من شادیِ معشوقه بودن هست. شادی تعصب. شادی غیرت.

در من غمی هم هست. غم عظیم. ته دلم. از هر آنچه در دلم اطمینان داشتم و اطمینان بیهوده ای بود و تنها نتیجه‌اش شک به آینده و حال و هر آنچه هست بود.

شادی ای در تو هم هست. حس می‌کنم. می‌بینم. شادیِ آزادیِ از قید، بند، وابستگی، تعهد.

در من ترسی هم هست. مثل همیشه.

 

+ مستِ بی‌اندازه‌نوشَ‌م.


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

نامه ای به او sabt-bonyad غازنامه چشم خدا نوحه خوان"پایگاه تخصصی مداحی نیازمندی های نیشابور تبلیغات اینترنتی